سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

دوباره سلام دوباره اشک

چرا سلام واشک

دوباره درود دوباره عشق

اشک عاشق دیدنی است

نه غم دیدنی نیست

وصال دیدنی است

واژه ها غریب وناشکیبند

چشم ها هنوزنگاه کردن رانمی دانند!

سمفونی غریب آشنایی

درگذرعابری خسته وزمزمه کنان

وبرلب ترانه خوان:

(دوست...دوست)

نخواهی یافت!

دستان من باتوست

یاسمن های چشمانم

شبنمی داردبه نام

نازاخم وفا روشنی ستایش!

لبانت رابه رنگ گلهای سرخ

وچشمانت رابه رنگ مردمک لیلی

درمیاور

که حلقه ی گیسویت نیزدلبرانه نیست!

ترانه هایم شایدرنگ وبوی (شرق) و(غرب) بگیرد

اما ته مانده ی غریبی از(حماسه) دارد

وطن پرستی اش الگوی قلب رمیده ی من است

به ظاهرم نگاه نکن

به درونم بنگر

مگر(محتسب)نگفت:

قلب من طلاست

حتی اگرپشت چشمانم زرکوب باشد!

برایم بخوان:

(لالایی های عشایر زمانی که گله اش کوچ می کند)

هرچند شلوارجین من

ازگردوغبارصحرا

ونان محلی

جزنیم نگاهی در بارندارد

برایم از(اشک مصنوعی)بگو

هرچند لبخندم مصنوعی است

وبسیاردختران رافریفته ام

روزوشب من زیان باراست

مساوی بودن روزها وشبهایم

شایدبه خاطرخرچنگ سیاه فامی است

که پنجه ی اهریمنی برجانم افکنده

اما آرزوهایم بیشترازتوست!

من گمنام می میرم

وتوخوش نام!

زیادفرقی نداریم هردوعاشقیم

من ازمرگ نمی هراسم

وتورابه اندازه ی یک انسان معمولی دوست دارم!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی